اي ترک دلستان ز شبستان کيستي

شاعر : خاقاني

خوش دلبري، ندانم جانان کيستياي ترک دلستان ز شبستان کيستي
ما را بگو که لعبت خندان کيستيبس نادره نگاري، بس بوالعجب بتي
گوئي کز ايزد آمده در شان کيستياي آنکه در صحيفه‌ي حسن آيتي شدي
با اين نسيم خوش ز گلستان کيستياي تازه گلبني که شکفتي به ماه دي
اينجا براي غارت ايمان کيستياز کافري به سوي مسلماني آمدي
چون گويمت که بسته‌ي پيمان کيستيجهان‌ها در آرزوي تو مي‌بگسلد ز هم
امشب بگو کجائي و مهمان کيستيدوش از برم برفتي و بر خوان نيامدي
معلوم کن ورا که تو خود ز آن کيستيخاقاني آن توست بهر موجبي که هست